قولى تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم. آورده‏اند که استاد بو على مجلس میداشت، مقرى آغاز کرد که بسْم الله. استاد گفت: اى باء بسم الله هر چند بر ازل آمدى بلاء ابد گشتى. بلائى که آن را پایان نه و دردى که آن را درمان نه، آن گه گفت: اى یار بارم ده تا قصه درد خود بتو بردارم. بر درگاه تو میزارم و در امید بیم آمیز مى‏نازم، الهى واپذیرم تا واتو پردازم یک نظر در من نگر تا دو گیتى بآب اندازم. این باء بسْم الله درگاه عزت قرآن است، قرآن که خلایق را بار داد از درگاه باء بسْم الله داد. نگر تا بحرمت فرا روى. و جز بعین تعظیم بننگرى که اگر شررى از سیاست جلال با بحکم قهر بر لم یکن ثم کان مستولى گردد، بردابرد هزیمت از هفت آسمان و زمین بخیزد و هر چه سمت حدثان دارد بکتم عدم شود و اگر از ضیاء و فسحت سدة با یک برق بصفت جمال بر عالم کون و فساد در ظهور آید، همه ظلمتها نور گردد، همه کفرها توحید گردد، همه زنارها کمر عشق دین گردد:


یک روزه جمال خویش اگر بنمایى


پر نور شود زماه بر تا ماهى.

سبح لله ما فی السماوات و ما فی الْأرْض و هو الْعزیز الْحکیم من أراد أن یصفو له تسبیحه فلیصف عن آثار نفسه قلبه، و من اراد ان یصفو له فی الجنة عیشه فلیصف عن اوضار الهوى دینه. عالمیان دو گروه‏اند: گروهى حیات ایشان بلطف و فضل حق و آسایش ایشان بتسبیح و ذکر حق. و گروهى حیات ایشان نشانه عدل حق. و آسایش ایشان بحظ نفس. آنان که اهل لطف و فضل‏اند، دلى دارند صافى و همتى عالى و سینه‏اى خالى، در او یادگار الهى. زبانشان با شهادت داده و دل با معرفت پرداخته و جان با محبت آمیخته و سر در الله گریخته و از صفات خود بیزار گشته. گفتند: هر چه صفت خودى است همه بنداست، و هر چه بنداست همه رنگ است، و هر چه رنگ است در راه مردان ننگ است:


آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت


رنگ من و تو کجا خرد، اى ناداشت؟!

تسبیح و ذکر این گروه از معدن پاک برآید و بخداوند پاک رسد پذیرفته و پسندیده الله بود. کما قال الله تعالى: إلیْه یصْعد الْکلم الطیب و الْعمل الصالح یرْفعه اما ایشان که نشانه عدل حق باشند و حیات ایشان بحظ نفس بود، سینه ایشان آلوده شهوت بود و دل ایشان معدن فتنه بود و باطن ایشان خلاف ظاهر بود، نام ایشان در جریده منافقان بود، فعل ایشان خلاف قول بود، چنان که رب العالمین گفت: لم تقولون ما لا تفْعلون؟ بر قول ایشان که بر منافقان حمل کنند رب العالمین گفت: کبر مقْتا عنْد الله أنْ تقولوا ما لا تفْعلون سخت زشت است و نابکار و دشمن داشته الله گفتارى که کردار موافق آن نیاید و وعظى که واعظ در عمل از آن بى نصیب بود:


لا تنه عن خلق و تأتى مثله


عار علیک اذا فعلت عظیم‏

و اوحى الله الى عیسى (ع) یا بن مریم عظ نفسک فان اتعظت فعظ الناس و الا فاستحى منى.


إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا مدح قومى است که در اعلاء کلمه حق کوشند و از بهر اعزاز دین اسلام و حفظ بیضه جماعت و ذب از حریم شرع مقدس با اعداء دین جهاد کنند، همانست که در آیت دیگر گفت: هلْ أدلکمْ على‏ تجارة تنْجیکمْ منْ عذاب ألیم. توْمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأمْوالکمْ و أنْفسکمْ. تجارت سودمند ایمانست و جهاد با اعداء دین. و اعداء دین که جهاد ایشان مشروع است دو قسم اند: یکى ظاهر، یکى باطن. ایشان که ظاهراند دو قوم‏اند: قومى کفاراند که بر ملت گبرکى و بت پرستى و جهودى و ترسایى و امثال ایشان، و قومى اهل بدعت اند، هفتاد و دو فرقت. چنان که در خبر است، دشمنان باطن همچنین دو صنف اند: یکى لشگر شیاطین که بکید و وسواس دست مکر ایشان گشاده، دیگر هواء نفس که بدست امانى در لباس غرور خود را بر تو جلوه میکند و در هلاک تو میکوشد، چنان که رب العزة گفت: و اتبع هواه فترْدى‏ آن کافر خرابى حصن اسلام خواهد، آن مبتدع ویرانى حصار سنت جوید، آن شیطان در تشویش ولایت دلت کوشد، آن هواى نفس زیر و زبرى دین تو خواهد. حق جل جلاله ترا بر هر یکى از این دشمنان سلاحى داده تا او را بدان قهر میکنى. قتال با کافران بشمشیر سیاست است. با مبتدعان بتیغ برهان و حجت است. با شیطان بمداومت ذکر حق و تحقیق کلمت است. با هواى نفس بتیر مجاهده و سنان ریاضت است و اینست بهینه اعمال بنده، و گزیده طاعات رونده، چنان که رب العزة گفت: ذلکمْ خیْر لکمْ إنْ کنْتمْ تعْلمون هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد در تحصیل اعمال و تصفیت احوال درست آید تا از خزینه رحمت خلعت مغفرت یابد و در مجامع انس شراب قدس بیند، چنانک رب العالمین گفت: و مساکن طیبة فی جنات عدْن ذلک الْفوْز الْعظیم.